جدول جو
جدول جو

معنی شیرین کار - جستجوی لغت در جدول جو

شیرین کار
ویژگی کسی که کار و هنر جالب توجه از خود نشان می دهد، برای مثال بندهای رطب از نخل فروآویزند / نخل بندان قضا و قدر شیرین کار (سعدی۲ - ۶۴۶)
تصویری از شیرین کار
تصویر شیرین کار
فرهنگ فارسی عمید
شیرین کار
مسخره و کسی که سخنان لطیف و طرفه گوید، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، شعبده باز و حقه باز، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، مردم خوش آمدگوی و چاپلوس، (از ناظم الاطباء)، کسی که کارهای خوب از دستش برآید، (آنندراج)، مردم سلیم النفس و خوشخوی، (از ناظم الاطباء)، آنکه کارهای خوشمزه و جالب توجه کند، آنکه هنرش مطبوع نماید، (فرهنگ فارسی معین) :
در نظر از حسن سعی خویش دارد یار را
هیچ کس در عشق چون فرهاد شیرین کار نیست،
شفیع اثر (از آنندراج)،
، که کار و صفت شیرین دارد، آنکه یا آنچه سخت دلنشین و دوست داشتنی است، (از یادداشت مؤلف) :
چابکی چربدست و شیرین کار
سام دستی و نام او سنمار،
نظامی،
به مروارید دیباهای مهدش
به مروارید شیرین کار شهدش،
نظامی،
چید از آن میوه های نوشین بار
خورد از آن شوشه های شیرین کار،
نظامی،
بوستانی لطیف و شیرین کار
دوستان زو لطیف تر صد بار،
نظامی،
پس ای غلام بدیع الجمال شیرین کار
که سوز عشق تو انداخت در جهان آتش،
سعدی،
بندهای رطب از تلخ فرودآویزند
نخلبندان قضا و قدر شیرین کار،
سعدی،
چو در محاوره آید زبان شیرینش
کجا شوند تماشاکنان شیرین کار،
سعدی،
تو خود چه لعبتی ای شه سوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانۀ توست،
حافظ،
ز شور و عربدۀ شاهدان شیرین کار
شکر شکسته سمن ریخته رباب زده،
حافظ،
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را،
حافظ،
از مردم خوش طبع شیرین کار شیرین گویی که در شهر هستند برآورند، (تزک تیموری خطی، از مجلۀ دانش سال 2 شمارۀ 2 ص 83)،
- ناز شیرین کار!، آفرینی است در گود زورخانه پهلوانان را، آفرینی است که مرشد در گود زورخانه به پهلوان گوید آنگاه که عملی از اعمال پهلوانی را خوب انجام کند، (یادداشت مؤلف)،
، استاد حلوا و حلوافروش، (از ناظم الاطباء)، قناد، (آنندراج) :
می نماید تلخی بادام آخر خویش را
گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شیرین کار
آنکه کارهای خوشمزه و جالب توجه کند آن که هنرش مطبوع نماید، کسی که سخنان لطیف و طرف گوید، شعبده باز حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرین کاری
تصویر شیرین کاری
کار جالب توجه کردن، هنرنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرین گوار
تصویر شیرین گوار
خوشمزه و لذیذ، خوشگوار
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
شیرین گفتار. شیرین زبان. (ناظم الاطباء). شیرین سخن. خوش بیان. شیرین بیان. (یادداشت مؤلف). شیرین گزار. شیرین گفتار. (آنندراج). رجوع به مترادفات کلمه شود.
- شیرین کلام شدن، شیرین سخن گشتن. شیرین گفتار شدن:
از من به عشق روی تو می زاید این سخن
طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان مراغه. سکنۀ آن 779 تن. آب از رود خانه گیلان. صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
عمل و صفت و حالت شیرین کار، (یادداشت مؤلف)، شعبده بازی، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، سخنان لطیف و طرفه گفتن، (فرهنگ فارسی معین)، چاپلوسی، مسخرگی، سرانجام کاری بخوبی، (ناظم الاطباء)، کار را به وجه احسن انجام دادن، (غیاث)، هنرنمایی، کار جالب توجه کردن، (فرهنگ فارسی معین) :
ز شیرین کاری شیرین دلبند
فروخواندم به گوشش نکته ای چند،
نظامی،
ز شیرین کاری آن نقش جماش
فروبسته زبان و دست نقاش،
نظامی،
ز شیرین کاری شیرین دلبند
فراوان خورده بودانقوزه در قند،
امیرخسرو،
، حرکات جلد و با چابکی و آمیخته به هنر ورزشکار در زورخانه، چون چرخش تند و پشتک و جز آن، (یادداشت مؤلف)، کار بد و نامناسب (از اضداد است)، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
شیرین گفتار. شیرین سخن. شیرین بیان. (یادداشت مؤلف) :
همان چربگو مرد شیرین گزار
چنین چربی انگیخت از مغز کار.
نظامی.
رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
سریعالهضم. (ناظم الاطباء). خوشگوار. گوارا:
نگویم می لعل شیرین گوار
که زهر از کف دست او نوش بود.
سعدی.
تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایش است
روی ترش گر کنی ضرب تو شیرین گوار.
سعدی.
من آن سرچشمۀ شیرین گوارم
که آب زندگانی نام دارم.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
که کام شیرین دارد، که دهان شیرین دارد، شیرین دهن، کنایه از شاد و خوشوقت و موفق و پیروز: شیرین کام باشی، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیرین گوار
تصویر شیرین گوار
خوشگوار، سریع الهضم
فرهنگ لغت هوشیار
هنر نمایی کاری جالب توجه کردن، سخنان لطیف و طرفه گفتن، شعبده بازی حقه بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
طعم حلو
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
Saccharin
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
sacchariné
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
zuccheroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
অত্যধিক মিষ্টি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
сахаринный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
süßlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
солодкавий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
przesłodzony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
شیرین
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
tamu zaidi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
หวานจัด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
sacarino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
yapay tatlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
甘ったるい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
甜得发腻的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
מתוק מדי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
단맛의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
sacarina
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
अति मीठा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
overdreven zoet
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
manis berlebihan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی